کلک خیال ما را مددی که مست گردیم ...بیرون ز هر انچه هست گردیم...
|
||
|
وقتی می رفتی نگاهم کردی بی انکه ببینی خیس از اشکم نه از بارون روی جاده ی دلم از تو می ماند با هر قدمت ردپایی.. ردپای دلتنگی بی انکه ببینی !
ادامه مطلب وقتی رفتی ....دفتر خاطراتم بسته ماند ! به من بگو.... خاطراتم را تو رقم می زدی ؟ یا... رقم می خورد خاطراتم با تو ؟ ادامه مطلب یه روز از کویر دلم می گذشتم نمی دونم چی شد ؟ شاید !!! یهو چشماتو دیدم دیدم نگرانی ؟ برداشتمت ..اوردمت تو دلم کاشتمت.. گفتم : جای تو همین جاست ! با لبخندی گفتی : نزدیک تر از من ؟ گفتم : نه ..نزدیک تر از من به من !!! ادامه مطلب وقتی دوتا دوتا پله های نردبان غرور را بالا می رویم یادمان باشد.... ترس از بلندی ما را به برگشتی پله پله وا می دارد ..! ادامه مطلب گفتم : اشناتر از اشناست نزدیکتر از نزدیک ماندنی تر از تقدیر باور نکردی و رفتی و دلم باور کرد ... اشنایست..نزدیکتر از تقدیر ادامه مطلب بگذر از فاصله ها بگذر از قدمها بگذر ولی بدون من از همان ابتدا گذشتم تا مرزی نباشد مابین من و تو ادامه مطلب یه جای کوچیک و تنگ گوشه ی دلت داشتم با اجازه اونم ازم گرفتی .... کاش می دونستی همه ی هستیم بود ! این بار بی اجازه
ادامه مطلب روزی می دویدم ... با چه شتابی ...تا بدست اورم ... ترا اکنون می دوم ... با چه شتابی ...تا بدست اورم ... خودمرا ! ادامه مطلب پر از صدا امدی بی صدا رفتی در دلم نشستی صدایم کردی .... بی صدای بی صدا غرورم رو شکستی تا بی صدا فریاد بزنم دلم برات تنگ شده !! ادامه مطلب عشق رو گدایی نکن با دروغ دروغی که خنده رو روی لب ها بشونه اشتباهه ! عشق رو زمزمه کن با امید که بشه فریاد ی تا عرش ! ادامه مطلب بین ما فرقیه ! من بودنو به خالصی نبودن نبودنی نه چندان دور قبول دارم... بهش اعتقاد دارم به زلالی باران که تو ....؟ بی تفاوت گذشتی! از بودنی که به نبودن ختم می شد !!! ادامه مطلب وقتی تو میای تو لحظه هام می بینم که با همه هستم و بی همه دنیای من و تو خیالی بیش نیست ولی موندم که چرا ... اشک چشمام بارون هر لحظه اش میشه ؟ ادامه مطلب من ان مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گل به دست خویشتن کردم این چنین بی دست و پا خودرا ادامه مطلب گاهی در دنیای خود ساخته ی خویش چنان اسیر میله های اهنی افکارمان می شویم که نمیدانیم زندانی بوده ایم...یا ...زندانبان! ادامه مطلب پشت پرچین سکوت پنهان شده ام تا..بچینم بغض ها را از شاخه های دلخوری ندا امد : گریستن زیباست ..... نه بر اشک خود ! بیا......بیا دستهایم را بگیر ... شاید... بگیریم سهم خود را ... از دنیا ادامه مطلب گاهی چنان با خود بیگانه ام که وقتی در ایینه به خود می نگرم او را می بینم ...شبیه من است ... خود من نیست ! ادامه مطلب زمانی که می خواهیم تصمیمی را اتخاذ کنیم .. بهتر ست دقت بیشتری کنیم که ایا اصلا مسئله ای وجود دارد ؟ ادامه مطلب خداوندا..... تو تنها سکاندار زندگی ما هستی ما را از تلاطم دریای خروشان زندگی ایمن گردان ! ادامه مطلب |
|